وقتی صدایت میزنم چیزی در من می‌شکند شاید یک بغض یا یک آهنگ قدیمی. برای منی که با انزوا شدم صمیمی شاید سکوتی هزار ساله نمیدانم . وقتی صدایت میزنم شاید این خودم هستم که میشکنم شاید گرمای تابستانی روح تو آب می‌کند انجماد مرا وقتی صدایت میزنم ذهن آشفتهو قلب با خود در آمیخته مرا به میهمانی سکوت دعوت می‌کنند و چیزی درون من می‌جنگد سکوت قدیمی را وقتی صدایت میزنم هزاران من به فریاد در می آیند تا تو بشنوی فریاد را وقتی صدایت میزنم چیزی در من می‌شکند.

بی تفکر میگریم 
سست و بیحال 
از عقربه های ساعت تنفرگونه 
از درازای زمانهایی که سپری نمی شوند
از کوتاهی لحظاتی که به آنی میگذرند 
بیزارم .بیزار 
خدای من 
از این ازدحام و شلوغی غم باری که روی دلم سقوط کرده است 
شده ام بیماربیمار 
شده ایم بیمار مریضیهای خویش 
سست و بیحال 
گیج تر از عقربه های زمان 
شده ام یک سیاره 
و به دور خود می چرخم 
پس از چندین ساعت 
باز هم در جای اول 
باز هم سست و بیحال 
و دلم پر از ازدحام  
و روحم آشفته


بی تفکر میگریم 
سست و بیحال 
از عقربه های ساعت تنفرگونه 
از درازای زمانهایی که سپری نمی شوند
از کوتاهی لحظاتی که به آنی میگذرند 
بیزارم .بیزار 
خدای من 
از این ازدحام و شلوغی غم باری که روی دلم سقوط کرده است 
شده ام بیماربیمار 
شده ایم بیمار مریضیهای خویش 
سست و بیحال 
گیج تر از عقربه های زمان 
شده ام یک سیاره 
و به دور خود می چرخم 
پس از چندین ساعت 
باز هم در جای اول 
باز هم سست و بیحال 
و دلم پر از ازدحام  
و روحم آشفته


تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

vabasteh3 آفتاب موزیک ندای درون پرشین اف ایکس اجناس فوق العاده دانلود تحقیق کتابخانه علامه دهخدا باغبادران